المدخل إلی علوم نهجالبلاغة (کتاب)
المدخل إلی علوم نهجالبلاغة كتابى است به زبان عربى كه توسط دكتر محسن باقر الموسوى از نويسندگان و پژوهشگران معاصر لبنانى نوشته و به معرفى دانشهاى مربوط به نهجالبلاغه و نيز علوم قابل استنباط از اين كتاب مىپردازد.
ساختار كتاب
كتاب مشتمل بر مقدمهاى به قلم مؤلف و چهار فصل و هر فصل مشتمل بر چندين مبحث است.
گزارش محتوا
نويسنده در مقدمه كتاب به مفهوم مورد نظر خود از علوم نهجالبلاغه اشاره مىكند و مىنويسد:
مفهومى كه ما در اين كتاب از "علوم نهجالبلاغه" مد نظر داريم داراى دو جنبه متفاوت است:
جنبه اول: علوم مرتبط با نهجالبلاغه كه شامل تمام علومى كه مىتواند در فهم نهجالبلاغه ما را يارى كرده و ما را تا حد امكان به نص صحيحى كه حضرت انشاد فرمودهاند، نزديك سازد، مىشود. به باور نويسنده، نامگذارى اين قبيل دانشها به علوم نهجالبلاغه چيز جديدى نيست، چرا كه از قديمالايام و حتى در زمان حاضر آثار فراوانى در رابطه با علوم مرتبط با قرآن كريم به نگارش درآمده كه از آن ميان مىتوان به اسبابالنزول، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و غيره اشاره كرد. نويسنده معتقد است، به همين سياق مىتوان بحث درباره زمان و مكان ايراد خطبههاى نهجالبلاغه، شأن ايراد اين خطبهها، راويان نهجالبلاغه، خطبه و انواع آن و غيره را نيز در شمار علوم نهجالبلاغه بهشمار آورد.
جنبه دوم: علومى كه از نهجالبلاغه قابل استفاده و استنباط است و مىتوان به صورت موضوعى بدانها پرداخت. اين علوم عبارتند از: اقتصاد، مديريت، قضاوت، تاريخ، فلسفه، عرفان، استراتژى نظامى و.... به باور مؤلف اساس و بنيان تمام اين علوم در نهجالبلاغه يافت مىشود و استنباط اين دانشها از نهجالبلاغه تنها در گرو تلاش متخصصين هر يك از دانشهاى مذكور مىباشد تا كلام حضرت را به خوبى دريافته و انديشهها و موضوعات مرتبط با علوم ياد شده را از اين كتاب ارزشمند استخراج نمايند. و درست به دليل همين نياز به متخصص، مؤلف از پرداختن به اين دانشها جز به صورت اشارهاى اجمالى و كوتاه به عناوين موضوعات و علوم اصلى و فرعى، خوددارى كرده و اين كار را به اهل فن واگذارده است.
وى بر اين باور است كه اهل فن، كليد هر دانشى را در كلام امیرالمؤمنین(ع) مىتوانند، بيابند چرا كه على(ع) در شهر علم است؛ علمى كه از وحى سرچشمه مىگيرد.
فصل اول:
در اين فصل مؤلف به بررسى اقسام "كلام" در نهجالبلاغه مىپردازد.
گفتار نخست اين فصل به موضوع "خطبهها" اختصاص يافته و طى آن نويسنده به موضوعات ذيل مىپردازد: تاريخ خطابه، اركان خطابه (ايجاد، تنسيق، تعبير)، اجزاء خطبه (مقدمه، عرض، خاتمه)، ويژگىهاى خطبههاى امیرالمؤمنین(ع) (ميل به تطويل، آغاز به حمد خداوند و شهادت به يگانگى خداوند و نيز رسالت پيامبر اكرم(ص)، گنجاندن آيات شريفه قرآنى در لابلاى خطبهها، در پيشگرفتن روش انسانى و...)، ويژگىهاى فنى خطبههاى حضرت، خميرمايه خطابه (موضوع و تعبير)، انواع خطبه (فكرى، موعظهاى، ملاحم، جنگى، سياسى و...)، اشكال و صور ايراد خطبه توسط حضرت(ايستادن بر بلندى، بر فراز سنگ، بر فراز منبر و...).
گفتار دوم اين فصل به "كلام" كه عبارت است از فرمايشات كوتاه حضرت كه در مناسبتهاى مختلف(غير از مناسبتهاى خاصى همچون جمعه و اعياد و...) ايراد شده، اختصاص يافته است. در اين مبحث مؤلف از انواع كلام حضرت، كه سيد رضى در نهجالبلاغه آورده و بالغ بر هفت نوع مىشود، مىپردازد.
نوع نخست از انواع كلام حضرت عبارت است از، بخشهايى از خطبههاى حضرت كه سيد رضى گزينش نموده و در نهجالبلاغه آورده است، از اين رو نخواسته كه نام خطبه را بر آن بنهد، لذا نگفته: من خطبة له؛ بلكه گفته: من كلام له.
نوع دوم عبارت است، از كلامى كه حضرت به شخص خاصى در رابطه با امر ويژهاى فرموده است؛ مانند كلامى كه حضرت به اشعث بن قيس هنگامى كه حضرت بر فراز منبر بود و او به اعتراض با حضرت سخن گفت، فرمودند.
نوع سوم شامل آن دسته از سخنان حضرت مىشود كه براى گروهى از مردم بيان شده است؛ مانند سخنان حضرت با خوارج هنگامى كه از قبول حكميت سرباز زدند.
نوع چهارم از كلمات حضرت شامل سخنانى است كه حضرت در حاشيه برخى حوادث به وقوع پيوسته مىفرمودند؛ به عنوان مثال ايشان هنگامى از خروج طلحه و زبير آگاهى يافتند، فرمودند: وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا وَ مَعَ هَذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوقِعَ وَ لَا نُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ.
نوع پنجم از كلمات حضرت به گونهاى است كه گويى جوابى از پيش آماده شده، در پاسخگويى به برخى حوادث است؛ مانند آنجا كه حضرت در جواب خوارج كه مىگفتند: لا حكم الا لله، فرمودند: ٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر.
ششمين نوع از كلمات حضرت، پاسخهايى است كه حضرت به پرسشهاى مطرح شده دادهاند. همواره در موضوعات مختلف سوالاتى از حضرت پرسيده مىشد كه حضرت به تناسب سوال به پاسخ آن مىپرداختند.
آخرين نوع كلمات حضرت شامل گفتگوها و محاوراتى است كه حضرت با اصحاب يا دشمنان خود انجام مىدادند.
گفتار سوم اين فصل به "رسائل" حضرت اختصاص يافته است. به گفته نويسنده بين رساله و خطبه تفاوت چندانى نيست، جز اينكه رساله به صورت مكتوب است و خطبه در ميان گروهى به صورت شفاهى ايراد مىگردد.
سپس مؤلف به تفاوتهاى بين رساله و خطابه از ديدگاه شخصيتهايى چون ابن قدامه و ابوهلال عسكرى اشاره مىكند.
مؤلف مناسبتها و اهدافى را كه امام به جهت آنها به نگارش نامه اقدام نمودهاند، در امور ذيل منحصر نموده است:
- نامههاى حضرت به واليان. اين نامهها حاوى موضوعات متنوعى از قبيل تنبيه و هشدار، فرمان، نصيحت، آموزش برخى امور ادارى و...مىباشد.
- رسائل مناظرات و محاكمات؛ نظير نامههايى كه حضرت به معاويه و يا طلحه و زبير ارسال داشتند. امیرالمؤمنین(ع) در اين نامهها از روشهاى متفاوت و متنوعى در مناظره با هدف دفع حجت خصم بهرهبرده است.
- رسائلى كه در جهت آماده ساختن و تحريك سپاه براى مقابله با دشمنان به نقاط مختلف قلمرو حكومت حضرت ارسال مىشده است.
- رسالههايى كه بيشتر شبيه بيانيههاى سياسى است. اين نوع از نامهها بيانگر مواضع و ديدگاههاى سياسى حضرت درباره اوضاع جارى در جهان اسلام است.
گفتار چهارم فصل اول، به "وصايا" اختصاص يافته است. وصيت روشى است كه طى آن بين سخن رو در رو و نامه جمع مىشود كه هم ويژگىهاى گفتگوى رو در رو را داراست و هم ويژگىهاى نامه را چون به صورت مكتوب ارائه مىگردد.
مؤلف وصاياى حضرت را به سه نوع: سياسى، اجتماعى و جنگى تقسيم مىكند و براى هر يك نمونههايى را ذكر مىنمايد.
گفتار پنجم اين فصل به "عهدنامه"هاى حضرت اختصاص يافته است. هميشه مرسوم بوده هنگامى كه پادشاهان و حكّام كسى را به عنوان والى شهرى منصوب مىساختهاند، عهدنامهاى به وى مىدادهاند كه در آن انتظارات خويش را از واليان بيان مىداشتهاند. سيد رضى متن دو عهدنامه حضرت را كه يكى خطاب به محمد ابن ابىبكر و ديگرى خطاب به مالك اشتر است، نقل كرده است.
گفتار ششم فصل نخست به "أحلاف" حضرت اختصاص يافته است. گاه كه بين دو گروه از مسلمانان نزاع درمىگرفت، حضرت در جهت آشتى دادن آنها و برطرف ساختن مشكلات به وجود آمده از اين طريق و نيز با هدف متحد ساختن آنها، قسم نامهاى را به امضاى دو گروه مىرساندند، مانند حلفى كه بين اهل يمن و قبيله ربيعه به نگارش درآوردند.
گفتار هفتم به "أدعيه" حضرت اختصاص داده شده است.
گفتار هشتم نيز به كلمات حكمتآميز و مواعظ و سخنان كوتاه حضرت اختصاص يافته است. بيشتر سخنان حضرت كه در اين قسمت گردآمده، قطعاتى است كه سيد رضى از خطب و رسائل و كلمات حضرت برگزيده است.
فصل دوم:"نهجالبلاغه بين التوثيق و التشكيك"
برخى به خاطر آنكه روايات نهجالبلاغه فاقد سند رجالى است، در صحت انتساب محتواى آن به امیرالمؤمنین(ع)، تشكيك كردهاند. از اين رو در مباحث پنجگانه اين فصل بدين تشكيكات پاسخ گفته شده است.
مبحث اول: راويان نهجالبلاغه
در اين مبحث مؤلف براى اثبات اينكه نهجالبلاغه، حاوى فرمايشات حضرت على(ع) است، به معرفى 31 تن از اصحاب حضرت كه مستقيما از خود حضرت روايت نقل كردهاند و روايات ايشان از حضرت امير(ع) در ساير منابع حديثى موجود است، مىپردازد. از اين دسته مىتوان به اصبغ بن نباتة تميمى مشاجعى، جابر بن عبدالله انصارى، جندب بن عبدالله أزدى، زيد بن صوحان، سُليم بن قيس هلالى و...اشاره كرد.
در بخش بعدى به معرفى آن دسته از راويانى كه كلام حضرت را با واسطه ساير امامان معصوم(ع)، كه ميراثدار علم امیرالمؤمنین(ع) و كتابى كه به عنوان صحيفه امیرالمؤمنین(ع) در اختيار ايشان قرار داشت، بودهاند، روايت كردهاند، پرداخته شده است.
گفتار دوم اين فصل به معرفى شانزده تن از كسانى كه به گردآورى خطبههاى حضرت امير(ع) اهتمام ورزيدهاند، اختصاص يافته است.
در گفتار سوم، مؤلف با يادآورى اين نكته كه سيد رضى در تألیف نهجالبلاغه تنها جهات ادبى و بلاغى كلمات حضرت را مدنظر داشته از اين رو به ذكر اسانيد روايات آن، جز در مواردى اندك نپرداخته، به بررسى آن دسته از مصادرى كه سيد رضى در كتاب خود از آنها ياد كرده، مىپردازد.
مؤلف در گفتار چهارم اين فصل ضمن دو مطلب به معرفى كسانى كه در صحت انتساب نهجالبلاغه به على(ع) تشكيك نمودهاند، پرداخته است:
مطلب اول: مشككين از قدما نظير ابن خلّكان، حافظ ذهبى، صفدى، ابن حجر عسقلانى و...
مطلب دوم: مشككين معاصر. در اين قسمت، مؤلف به نقش مستشرقان در برانگيختن ترديدها درباره صحت انتساب نهجالبلاغه به على(ع) اشاره كرده و از برخى متفكران مسلمان نظير: شوقى ضيف، احمد امين، محمد كرد على، احمد زكى صفوت و...كه تحت تاثير اين تشكيكات قرار گرفتهاند، نام مىبرد.
گفتار پنجم به پاسخ تشكيكات وارده اختصاص يافته است. در اين گفتار مؤلف محورهاى پانزده گانهاى براى اين شكوك ترسيم كرده و بدانها پاسخ مىگويد و در پايان تناقضگويى مشككين را بر ملا مىسازد.
فصل سوم به شأن (نزول) خطبهها، نامهها و كلمات قصار حضرت اختصاص يافته است.
مؤلف با يادآورى اين نكته كه يادكرد شأن ايراد خطبه از آنجا كه ما را در حال و هواى ايراد خطبه قرار مىدهد، نقش مهمى در فهم خطبه و فراگيرى مضامين و ابعاد مختلف آن دارد، از ابن ابىالحديد به عنوان تنها شارح نهجالبلاغه كه به بيان شأن ايراد برخى خطبههاى حضرت پرداخته، ياد مىكند. اما بسيارى از خطبهها و رسائل حضرت وجود دارد كه مىبايست شأن ايراد آنها را در منابع ديگر جستجو نمود. از اين رو در گفتار نخست اين فصل مؤلف به يادكرد شأن ايراد برخى خطب حضرت، در گفتار دوم به يادكرد شأن ايراد برخى از رسائل و نامههاى حضرت و در گفتار سوم به يادكرد شأن ايراد كلمات حكيمانه و مواعظ حضرت مىپردازد.
فصل چهارم به موضوعات متنوع و گوناگون ديگرى در رابطه با نهجالبلاغه اختصاص يافته است.
وضعيت كتاب
كتاب مشتمل بر پاورقىهايى به قلم مؤلف و فهرست منابع و مصادر و نيز فهرست مطالب مىباشد.
منابع
- مقدمه مؤلف
- متن كتاب
- سايت: اثير
منبع
ویکی نور